یزدفردا: بسیاری از کارگزاران و تصمیم‌گیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با ساده‌انگاری راه‌حل‌هایی پیشنهاد می‌کنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست.

فربد فدایی: ۴ اصطلاح معرف وضعیت‌هایی در جامعه است که گاه به صورت ارادی و جهت‌دار و گاه به صورت ناخودآگاه ایجاد می‌شود و مفهوم آنها تحقق می‌یابد. 

یکی از این اصطلاحات «جرم‌انگاری» یا «کیفری‌سازی» یک رفتار یا ترک رفتار است، که مثالی موضوع را روشن‌تر خواهد کرد. در زمان رضاشاه طبق قانون مصوب مجلس در سال ۱۳۰۷، مردان ایرانی باید لباس متحدالشکل کت و شلوار می‌پوشیدند و کلاهی لبه‌دار موسوم به کلاه پهلوی را بر سر می‌گذاشتند که در غیر این‌صورت طبق ماده ۳ قانون، متخلفان آن در صورتی که شهرنشین می‌بودند به جزای نقدی از یک تا ۵ تومان یا به حبس از یک تا ۷۰ روز محکوم می‌شدند.

موضوع یاد شده جرم‌انگاری و کیفری‌سازی یک موضوع اجتماعی یعنی پوشاک مردم بود.چگونگی لباس پوشیدن آقایان که امری شخصی و اختیاری بود، با این قانون امری کیفری شد. 

در دنیای امروز، موضوعات گوناگونی نیز پزشکی‌سازی شده است، برای نمونه، مصرف مواد مخدر که در اکثر کشورها جنبه کیفری دارد، در برخی ممالک جرم‌زدایی شده است و به صورت یک امر پزشکی تلقی می‌شود. عموماً پزشکان نیستند که برای پزشکی‌سازی امور تصمیم می‌گیرند، بلک مطالبه از سوی جامعه به عمل می‌آید و سپس پزشکان نیز به آن پاسخ می‌گویند.

گاهی پزشکی‌سازی نتیجه جبر شرایط است و به صورت دیدگاه حکومتی اعمال می‌شود، برای نمونه، حبس معتاد به علت پرشدن ظرفیت زندانیان ممکن نیست، بنابراین معتاد به عنوان بیمار تلقی می‌شود که اگر به دنبال ترک اعتیاد باشد، محاکمه و مجازات نخواهد شد. پزشکی‌سازی منجر به چند نتیجه می‌شود، از جمله اینکه بیمار از مسئولیت مبرا می‌شود، زیرا نمی‌توان او را مسئول بیمارشدن خود دانست (لیس علی‌المریض حرج)، بلکه با ترحم و شفقت با او روبرو می‌شوند و مهم‌تر این‌که اگر یک رفتار پزشکی‌سازی شود، پندار درمان هم پدید می‌آید. جامعه می‌پندارد که اگر با بیماری روبرو هستیم، پس لابد درمان پزشکی هم می‌توان برای آن یافت. 

برگزیدن دیدگاه پزشکی راجع به اعتیاد، موجبات و الزامات اجتماعی منجر به اعتیاد را نادیده می‌گیرد و می‌خواهد با بیماری دانستن اعتیاد، درمانی برای آن پیدا شود. بی‌آنکه به زنجیر و اعتیاد توجه کند.

جامعه زمانی خواستار پزشکی‌سازی یک پدیده می‌شود که آن امر الزاماتی دارد، اما جامعه نمی‌خواهد به این الزامات تن در دهد و در واقع به دنبال گنج بی‌رنج است؛ نمونه آن چاقی است. سبک زندگی در جامعه نوین به صورتی است که سبب چاقی می‌شود و جامعه می‌ خواهد با حفظ همان سبک زندگی (پرخوری و عدم تحرک) چاق هم نشود. 

به عوض آنکه پاشنه کفش فرد ساییده شود، لاستیک خودرو او ساییده می‌شود و در اینجا از جامعه پزشکی انتظار می‌رود برای جامعه‌ای که با پزشکی‌سازی چاقی خود را فریفته است، درمانی فوری عرضه کند.
اگر سیاستگذاران با این موضوعات آشنایی نداشته باشند شاهد نوسان‌های افراطی میان جرم‌انگاری و جرم‌زدایی و بین پزشکی‌سازی و پزشکی‌زدایی امور خواهیم بود و این امر حتی بر طبقه‌بندی‌های علمی روانپزشکی تاثیر می‌گذارد. 

قوانین تنبیهی که در چند دهه اخیر در مورد مواد مخدر و محرک به تصویب رسیده به معنی کیفرسازی یک موضوع اجتماعی است و مباحثی هم  که در یک دهه اخیر در باب درمان به عوض کیفر برای معتادان طرح می‌شود، کوشش برای پزشکی‌سازی اعتیاد است.

بسیاری از کارگزاران و تصمیم‌گیرندگان به علت ناآشنایی با متغیرهای گوناگون مسائل رفتاری، با ساده‌انگاری راه‌حل‌هایی پیشنهاد می‌کنند که البته مبتنی با دیدگاه علمی نیست. این امر در قلمرو دین هم ملاحظه می‌شود که بسیاری از افراد فهیم و دارای نیت خوب کوشیده‌اند برای تکالیف دینی توجیه پزشکی پیدا کنند. برای نمونه راجع به فواید جسمی روزه از نظر پزشکی بحث می‌کنند که در اینجا با تبدیل یک امر عبادی به امر پزشکی روبرو هستیم، یعنی پزشکی‌سازی روزه؛ با توجیه و فروکاستن نماز به یک فعالیت با جنبه ورزشی. 

در مورد مجرمان که بی‌تردید عوامل زیست‌شناختی هم نقشی در رفتار مجرمانه آنان دارد، از آنجا که پزشکی قادر به ارائه درمانی برای آنان نیست، آنان را از سامانه بالینی به سامانه کیفری می‌فرستد. آنچه به تازگی تحت عنوان کلینیک‌های ترک بی‌حجابی اعلام شده، به این معنی است که چون سامانه کیفری نتوانست کار عمده‌ای در مورد آنچه اصطلاحاً بی‌حجابی خوانده می‌شود انجام دهد کوشش می‌شود موضوع پزشکی‌سازی شود تا چنین تلقی شود که نه با یک موضوع اجتماعی، بلکه با یک بیماری روبرو هستیم که مرتبط با ویژگی‌های فردی است و جنبه اجتماعی ندارد. بی‌تردید طرح این موضوع ناشی از اطلاعات ناکافی درباره آن بوده که شائبه سوء‌استفاده از روانپزشکی و روانشناسی را به پیش کشیده است. البته حساسیت عموم مردم و جامعه پزشکی در این مورد کاملاً بجاست. نمونه‌های زیادی از کاربرد شبه روانپزشکی و شبه‌روانشناسی در کشورهای کمونیستی در یک قرن اخیر وجود دارد که از آخرین نمونه‌های آن کوشش برای تغییر اندیشه و هویت و رفتار مسلمانان اویغور توسط حکومت کمونیستی چین است. 

در روانپزشکی و روانشناسی، اصطلاحی به نام خیالپردازی وجود دارد که نوعی سازوکار دفاعی روانی ناخودآگاه برای مقابله با اضطراب است. هنرمندان که بر اثر کمی‌ها و کاستی‌های جامعه واقعی دچار اضطراب می‌شوند، برای رفع آن به وسیله آفریده‌های هنری مانند شعر، ادبیات، نقاشی، موسیقی، تئاتر و سینما جهان‌های خیالی می‌آفرینند که در آن «آزاری نیست و کسی را با کسی کاری نیست» و گاه نیز سیاستمداران ناآگاهانه در این دام می‌افتند که گمان کنند جامعه‌ای بدون عیب آفریده‌اند که بهشت روی زمین است و اگر کسی با این جامعه مخالفتی داشته باشد، به معنی وجود نابهنجاری روانی در اوست و نیاز به اصلاح و تربیت و بازسازی شخصیتی دارد. عمده‌ترین نمونه چنین جوامعی، اتحاد شوروی سابق است که برای مخالفان حکومت کمونیستی، آسایشگاه‌های روانی عریض و طویل ساخت، تا درمان و نگهداری شوند. 

نکته مهم آن است که حتی روانپزشکان عالم تحت تاثیر جهان‌بینی ویژه‌ای ممکن است به این پندار دچار شوند که واقعا با یک بیمار روبرو هستند و فرد بخت برگشته را مورد درمان ‌های ادعایی قرار دهند و کار خود را نه یک امر سیاسی، بلکه امری کاملاً درمانی تلقی کنند. البته این روانپزشکان حکومتی دوران تاریک کمونیستی باید به این نکته توجه می‌کردند که فردی ممکن است بیماری روانی داشته باشد، اما در عین حال به وضع موجود اعتراض داشته باشد و روانپزشک باید صدای او باشد. از یاد نبریم که وظیفه روانپزشک، نه همفکرکردن و همسان‌سازی افراد، بلکه یاری به آنان است تا آن چیزی شوند که در وجود ایشان به ودیعه گذ اشته شده است. 

  • نویسنده : یزدفردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا